جدول جو
جدول جو

معنی دندان خای - جستجوی لغت در جدول جو

دندان خای
(سَ کَ دَ / دِ)
دندان خا. خایندۀ دندان از خشم. آنکه دندان غرچه کند از خشم و جز آن. (یادداشت مؤلف) :
سرایهاش همه پر ز سرو دیباپوش
وثاقهاش همه پر ز شیر دندان خای.
فرخی.
کمند او ببرد زور پیل گردنکش
سنان او بکند چنگ شیر دندان خای.
عنصری.
زآن نی آتش تنش داغ سگی
بر سر شیران دندان خای باد.
خاقانی.
چرخ دندانخای انگشت به دندان که چرا
نیک مردی به بدان این همه نیرو بدهد.
خاقانی.
چون کنار شمع بینی ساق من دندانه دار
ساق من خایید گویی بخت دندان خای من.
خاقانی.
، گزنده (سگ). (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
چو سگ در کوچه دندان خای باشد
براو زن سنگ تا برپای باشد.
امیرخسرو (از آنندراج).
خون چندین خاندان در گردن کلک من است
بر کسی دندان بخاید چشم دندان خای من.
شانی تکلو (از آنندراج).
، چیزی ناساز. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دندان کاو
تصویر دندان کاو
خلال، سیخ چوبی باریک که با آن لای دندان ها را پاک کنند، دندان افریز، دندان فریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندان ساز
تصویر دندان ساز
سازندۀ دندان، کسی که دندان عاریه یا مصنوعی برای مردم می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندان سازی
تصویر دندان سازی
شغل و عمل دندان ساز
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
عمل و صفت دندان خای، دندان غرچه. (یادداشت مؤلف). رجوع به دندان خای و دندان غرچه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خلال کردن. با خلال بسودن و زدودن دندان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مسواک. (منتهی الارب). دندان شویه. دندان آپریز. دندان سای. مسواک. (یادداشت مؤلف) : سواک، چوب دندان مال. (منتهی الارب). رجوع به مسواک و دندان آپریز شود، سنون و داروی دندان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ / رِ)
خلال. مسواک. (یادداشت مؤلف). رجوع به مسواک و دندان آپریز شود
لغت نامه دهخدا
(دَ زِ / زُ)
مسواک، که دندان را پاک می کند و ریم آن بزداید. (یادداشت مؤلف). رجوع به مسواک و دندان آپریز شود
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ)
حالت و چگونگی دندان زن. دندان زدن، عدوات و دشمنی و خصومت. (ناظم الاطباء). برابری کردن. (انجمن آرا) (از غیاث) (از آنندراج) :
کسی که با تو به دندان زنی برون آید
بود زمانه مر او را به قهر دندان کن.
سوزنی (از آنندراج).
رجوع به مادۀ دندان زدن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ کَ دَ / دِ)
مسنن. که ساختن دندان پیشه دارد. که به ساختن دندان مصنوعی اشتغال دارد. (یادداشت مؤلف). آنکه دندان عاریه می سازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دندان آپریز. خلال. (از آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) (از بحر الجواهر) (از ناظم الاطباء). رجوع به خلال و دندان آپریز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دندان کاو
تصویر دندان کاو
دندان شو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
مسنّنٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
Toothily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
dentelé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
dentado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
দাঁতের মতো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
зубчатый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
zahnig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
зубчастий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
ząbkowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
دانتوں جیسا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
kama meno
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
อย่างฟัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
dentato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
이빨 같은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
歯のように
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
שיני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
दांतों जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
牙齿状地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
getand
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
dentado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
seperti gigi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی